شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیكر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیك به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس كه ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند كه بر ما گذری خواهی كرد
دیدی آخر كه چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیكن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری كردیم
كای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
عكس روی تو چو در آینه جام افتاد
كه ,نرسیدیم ,برفت ,شربتی ,نچشیدیم ,لعلش ,و برفت ,شربتی از ,نچشیدیم و ,نرسیدیم و ,لب لعلش
درباره این سایت