هر که خصم اندر او کمند انداخت به مراد ویش بباید ساخت
هر که عاشق نبود مرد نشد نقره فایق نگشت تا نگداخت
هیچ مصلح به کوی عشق نرفت که نه دنیا و آخرت درباخت
آن چنانش به ذکر مشغولم که ندانم به خویشتن پرداخت
همچنان شکر عشق میگویم که گرم دل بسوخت جان بنواخت
سعدیا خوشتر از حدیث تو نیست تحفه روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت
هر که عاشق نبود مرد نشد نقره فایق نگشت تا نگداخت
هیچ مصلح به کوی عشق نرفت که نه دنیا و آخرت درباخت
آن چنانش به ذکر مشغولم که ندانم به خویشتن پرداخت
همچنان شکر عشق میگویم که گرم دل بسوخت جان بنواخت
سعدیا خوشتر از حدیث تو نیست تحفه روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت
عكس روی تو چو در آینه جام افتاد
عشق ,کمند ,انداخت ,اندر ,خصم ,بنواختسعدیا ,او کمند ,خصم اندر ,اندر او ,که خصم ,جان بنواختسعدیا
درباره این سایت