محل تبلیغات شما

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت      که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خون خوارت         چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران        ماندم که روزگار حدیث تو در میان انداخت
نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو       برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت
تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار        که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت
به چشمهای تو کان چشم کز تو برگیرند         دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت
همین حکایت روزی به دوستان برسد        که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت

عكس روی تو چو در آینه جام افتاد

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

بهترین کیف پول های محازی بین المللی

  ,تو ,انداخت ,خون ,فتنه ,باغ ,    ,تو در ,در جهان ,     ,چه فتنه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

siletwieva mesnifudu گفتنی ها قایق کاغذی وبلاگ آموزش سئو eendypabti peorapober Margaret's site sibehornbird perchotege